پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
ﺳﮓ ﺭﺍﺳﻠﻴﻦ
نوشته شده در دو شنبه 24 فروردين 1394
بازدید : 674
نویسنده : roholla

آرتور برادفورد ​
مترجم: هادى محمدزاده​

در خیابان ما، “راسلین” سگش را در قفسی که با توری سیمی حصار بندی شده بود نگهداری می کرد. سگ مو کوتاه بود و چشم دریده و پر جنب و جوش و همواره در محدوده ی جلوی قفس کثیفش می نشست هر روز که می خواستم از خانه به سمت شهر، حرکت کنم مجبور بودم از جلوی سگِ “راسلین” عبور کنم. ”راسلین” به من هشدار داده بود که با سگش پنجه در پنجه نیفکنم. "و تأکید کرده بود که او حیوانی قلمرو دار است.​

یک روز عصر، کنار قفس زانو زده و به چشمهای سگِ “راسلین”، زل زدم. سگ مات و مبهوت به من خیره شد. ​

بزودی خود را در حال گفتگو با او یافتم.
- سلام حالت چطور است؟​

بی تفاوتی اش نشان می داد که از آمدن من به آنجا خشنود است. به نظر می رسید که در گذشته با او بسیار بد رفتاری شده است و حالا به کمی محبت احتیاج داشت دستم را از سوراخهای توری قفس رد کردم، به آنها لیسی زد انگار از این رابطة دوستانه خوشش آمده بود. دست دیگرم را پیش آوردم و موهای خزه ای و نرمش را نوازش کردم
- تو سگ خوبی هستی !​

یک لحظه شنیدم که گفت:
" به من اجازه بده بیرون بیایم، "​

- چی ؟​

سگِ “راسلین” به من خیره شد دوباره پرسیدم
- تو چی گفتی ؟​

زبانش را به طرف دماغش دواند و به کثافات مقابلش پنچه زد ​

- تو با من صحبت کردی ؟​

اما دیگر جوابی نشنیدم. طوری به من خیره شده بود که انگار می خواست با او هم دردی کنم. ​

قفسى که او را برای همیشه محبوس کرده بود جای خشنی بود. من باید او را پس از چند دقیقه دوباره به قفس بر می گرداندم بنابر این قفل چوبی قفس را باز کردم و به او اجازه ى بیرون آمدن دادم آهسته به جلو لیز خورد و به محیط بیرون قفس خیره شد سپس به سمت من آمد و گاز جانانه ای از ساق هایم گرفت. ​

- چخه !​

مرا رها کرد و فرار را بر قرار ترجیح داد. شوکه شده بودم. به خانه برگشتم و زخمی را که سگِ “راسلین”، برایم به ارمغان آورده بود، شستم. چهار سوراخ کوچک ایجاد شده بود که همان رد دندان ها بود. دو تای آن در قوزک پایم و دو تای دیگر، پشت نرمة ساقم. چه سگِ ناسپاسی! فکر کردم بهتر است به منزل “راسلین” سری بزنم و به او بگویم که سهوا اجازه داده ام سگش بیرون بیاید. ​

“راسلین” گفت :
شما نباید آن کار را انجام می دادید می دانم که حالا باید تمام خیابانها را ساعتها برای پیدا کردنش زیر پا بگذاریم اما این کار هم فایده ندارد. او پیدا کردنی نیست .​

به “راسلین” پیشنهاد دادم سگ جدیدی بخرد اما او گفت به پوندهایش خیلی بیش از این ها علاقه دارد. سرانجام از راسلین خداحافظی کردم و رفتم. شب هنگام وقتى که در رختخواب قرار گرفتم، خواب های سگِ “راسلین” به سراغم آمد. او مثل انسانی لباس پوشیده بود و روی پاهای عقبی اش راه می رفت. گاهى در لباس کار ساده ای ظاهر می شد و گاهی هم در لباس هایی که از خوش سلیقگی اش حکایت داشت. گاهی هم در لباسهای دراز رسمی خواب. با اینکه او را صدا می زدم اصلا به من توجه نمی کرد، بالاخره وقتی که نگاهم کرد، راست راست تو چشم هایش خیره شده بودم که ناگهان از خواب پریدم. ​

نزدیکی های غروب بود و ساقهایم خارش گرفته و کمی هم بی حس شده بود. از تخت بیرون آمدم و آنچه دیدم سخت متعجبم کرد. کمی مو، درست بر جای زخمم رشد کرده بود. البته منظورم موهای ساده ای نیست که معمولا روی بدن انسانها می روید بلکه منظورم از مو، پرز و کرک جانوران است. پرپشت بود و نرم و قهوه ای. ​

به حمام رفتم و دوش گرفتم. تیغی برداشته و شروع به تراشیدن آن قسمت کردم. خیلی وقتم را گرفت چرا که موها انبوه بود و پشت سر هم تیغها را کند می کرد. بهتر دیدم که دکتر در مورد آن نظر بدهد. لباس پوشیدم و از خانه بیرون زده و به سمت مرکز بهداشت به راه افتادم. خارش ساقهایم شروع شده بود. خم شدم و قسم تراشیده شده ى پوستم را لمس کردم. مو دوباره در همان قسمت روییده بود. با وارد شدن به مرکز بهداشت، منشی از من خواست که فرمهایی را پر کنم. تخته رسم گیره داری به من داد و خودش برای نشستن به گوشه ى دیگر اتاق رفت. باید به سؤالاتی پاسخ می دادم. حقیقتا ساق پایم، بد جوری خارش گرفته بود. پاچه ام را بالا کشیدم و متوجه شدم قوزک پایم همچنان دارد پر مو می شود. موهای قهوه ای داشتند از میان جوراب بیرون میزدند و پایم را سوزن سوزن می کردند. ​

روی فرمی که منشی به من داده بود نوشته بود:
لطفا علت آمدنتان را به اینجا بیان کنید. "​

زیر آن نوشتم
"سگی مرا گاز گرفته و حالا موهای زیادی، بر جای زخم رشد کرده است. . . "​

چند ثانیه ای به کلمات نگاه کردم. سپس نگاهم به پشت دستهایم افتاد آنها نیز حالا داشتند پر مو می شدند. تمام بدنم شروع به خارش کرده بود به گونه ای که خودکار از دستم افتاد. به سرعت از درمانگاه بیرون دویدم و سعی کردم هیچ کس از موضوع مطلع نشود. راه محله ى خودمان را پیش گرفتم. به سمت منزل “راسلین” رفتم و در زدم، اما خانه نبود. عصبانی، جلوی ایوان منزلش نشستم و منتظر شدم. . چند ساعت گذشته بود و رفته رفته احساس خواب داشت به من دست می داد. هوا هم کم کم داشت تاریک می شد و “راسلین” هنوز باز نگشته بود. بنابراین، همانجا دراز کشیدم. موها همچنان پرپشت تر و پر پشت تر می شدند و بر ناراحتی ام بیشتر می افزودند. ناگهان احساس کردم زبانی نوک انگشتانم را لیس می زند. سگِ “راسلین” بود. ​

چخه ! باز اینجا پیدات شد؟​

سگ با دقت به من خیره شد. چندی بعد احساس کردم پوشش نرمی همچون پرزهای هلو، روی صورتم افتاده است. سگِ “راسلین”، پنجه هایش را بر زانوانم قرارداد و پوزه ى درازش را نزدیک کرد احساس کردم دارد می بوسدم. بلند شدم و شروع به نوازش موهایش کردم. ناگهان سگ در بازوانم شروع به بزرگ شدن کرد. پاهای استخوانی اش پر از گوشت شد و پوزه ى درازش تحلیل رفت. دندانهای تیزش، همچون مکعبهای سفید کوچکی شروع به ذوب شدن نمود و گوش های نرمش مثل گوشهای انسان گرد شد. ​

احساس کردم دارم انسانی را در مقابلم می بینم. بله او قطعا یک انسان بود. دهانش را پاک کرد و سرفه ای سر داد. و گفت:
متشکرم ​

با حقارت به دستان پشمالویم نگاه کردم آنها حالا پنجه دار و چروک شده بودند زبانم به سختی می توانست در دهانم جا بگیرد. و به دشواری قادر بودم کلمات را ادا کنم ​

سری تکان داد و به آرامی موهایم را نوازش کرد. قلّاده ای دور گردنم بست و مرا به سمت پله های ایوان هدایت کرد. حالا روی چهار دست و پا راه می رفتم. راهمان را از میان حیاط کثیف “راسلین” پی گرفتیم به سمت قفسی که با توری های سیمی محصور شده بود هدایتم کرد. دوباره روی موهایم آرام دست کشید و گفت:
برای چندمین بار می گویم که ازت متشکرم! ​

سپس همان جا مرا با یک کاسه خشک و خالی از آب رها کرد. ​

صبح، که “راسلین” آمد، کاسه ام را از آب پر کرد و به صورتی خودمانی گوشهایم را مالش داد. از اینکه کنجکاو نبود که بداند کیستم شگفت زده شده بودم. دویدم و بلند بلند پارس کردم و همچنان که دور می شد سعی می کردم به او بفهمانم که چه اتفاقی افتاده است. به هوا می جهیدم و پنجه های گل آلودم را بر ساقهایش می کشیدم. این همه ی آن چیزی بود که می توانستم انجام دهم. ”راسلین” لبخندی زد و خاکها را از شلوارش تکاند. آیا من همان سگِ پیر او بودم ؟​

رو به من کرد و گفت :
دوباره باز به ات سر می زنم. ​

رفت و در قفس را به رویم بست .​

او حالا هر روز به من غذا می دهد و همیشه همینکه می بینم به سمتم می آید خوشحال می شوم. خیلی خوشحال می شدم اگر می شد روزی شما را هم می دیدم و با هم بازی می کردیم.


:: موضوعات مرتبط: ﺗﺮﺳﻨﺎﮎ , ,
:: برچسب‌ها: ﺁﺭﺗﻮﺭ ﺑﺮﺍﺩﻓﻮﺭﺩ , ﺳﮓ ﺭﺍﺳﻠﻴﻦ , ﺗﻮﺭ , ﺣﺼﺎﺭ , ﻗﻔﺲ , ﭘﻮﻧﺪ , ﺩﮐﺘﺮ , ﻗﻼﺩﻩ , ,



soldier ( ﺳﺮﺑﺎﺯ )
نوشته شده در یک شنبه 23 فروردين 1394
بازدید : 387
نویسنده : roholla


Soldier
سرباز

Fred was a young soldier in a big camp. During the week they always worked very hard, but it was Saturday, and all the young soldiers were free, so their officer said to them, 'You can go into the town this afternoon, but first I'm going to inspect you.’

فرد سرباز جواني در يك پادگان بزرگ بود. آن‌ها هميشه در طول هفته خيلي سخت كار مي‌كردند، اما آن روز شنبه بود، و همه‌ي سربازان آزاد بودند، بنابراين افسرشان به آن‌ها گفت: امروز بعدازظهر شما مي‌توانيد به داخل شهر برويد، اما اول مي‌خواهم از شما بازديد كنم.

Fred came to the officer, and the officer said to him, 'Your hair's very long. Go to the barber and then come back to me again.

فرد به سوي افسر رفت، و افسر به او گفت: موهاي شما بسيار بلند است، به آرايش‌گاه برو و دوباره پيش من برگرد.

Fred ran to the barber's shop, but it was closed because it was Saturday. Fred was very sad for a few minutes, but then he smiled and went back to the officer.

فرد به آرايش‌گاه رفت، ولي بسته بود چون آن روز شنبه بود. فرد براي چند دقيقه ناراحت شد، اما بعد خنديد، و به سوي افسر برگشت.

'Are my boots clean now, sir?' he asked. The officer did not look at Fred's hair.

او (فرد) پرسيد: قربان، اكنون پوتين‌هايم تميز شدند. افسر به مو‌هاي فرد نگاه نكرد.

He looked at his boots and said, 'Yes, they're much better now. You can go out. And next week, first clean your boots, and then come to me!'

او به پوتين‌‌هاي فرد نگاه كرد و گفت: بله، خيلي بهتر شدند. شما مي‌تواني بروي. و هفته‌ي بعد اول پوتين‌هاي خود را تميز كن و بعد از آن پيش من بيا!


:: موضوعات مرتبط: ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﮕﻠﻴﺴﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺗﺮﺟﻤﻪ (English) , ,
:: برچسب‌ها: ﺳﺮﺑﺎﺯ , ﭘﺎﺩﮔﺎﻥ , ﺍﻓﺴﺮ , ﺁﺭﺍﻳﺸﮕﺎﻩ , ﺷﻨﺒﻪ , ﭘﻮﺗﻴﻦ ,



ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻦ
نوشته شده در یک شنبه 23 فروردين 1394
بازدید : 758
نویسنده : roholla

جن در قرآن و احادیث

در میان انسانها بر سر خلقت نظام عالم دو دیدگاه کلی وجود دارد، عده ای که همه چیز را ناشی از خلقت ذات الهی می دانند و گروهی دیگر که سرمنشا خلقت نظام عالم را در طبیعت جستجو می کنند. اگرچه میان آنان اختلاف نظرها بسیار عمیق و اساسی است، ولی هیچ یک از این دو گروه نتوانسته اند وجود موجودات ماوراؤالطبیعه را انکار کنند. آنهایی که خداباورند و به روح و معاد معتقدند (غیر از مسلمانان) از آنها به عنوان ارواح خبیثه و یا ارواح شریر و یا شیطان یاد می کنند، برخی هم آنها را موجودات فضایی قلمداد می کنند، مادیون هم که اعتقادی به ذات الهی و قدرت پروردگار ندارند، این موجودات را همان انسانهای اولیه ای می دانند که در سیر تکامل بین انسان و میمون حیران مانده و به شکل و شمایل غریب درآمده اند و یا حتی برخی از آنان معتقدند که اینان انسانهای وحشی و بدوی در اعماق جنگل هستند و گاهی خود را نمایان ساخته و موجب اذیت و آزار انسانهای متمدن می شوند.

و اما مسلمانان : بنا به نص صریح قرآن، موجودات عالم به سه گروه تقسیم می شوند: ۱ـ جمادات ۲ـ نباتات ۳ـ حیوانات؛ که یا دارای عقلند مانند انسان، فرشتگان و جنیان و یا فاقد عقل و شعورند مانند حیوانات و باز بنا به آیات نورانی قرآن کریم، باید بدانیم که بدون هیچ شک و تردیدی موجودی با نام «جن» در جهان آفرینش وجود دارد که از نظر تکلیف و شایستگی مورد خطاب پروردگار قرارگرفته و مشابه انسان می باشد، چرا که،
۱ـ سی و چهار بار نام جن در قرآن کریم آورده شده است.
۲ـ هفتاد و دومین سوره قرآن با نام این موجود مزین گردیده است.
۳ـ احادیث و روایات فراوانی از پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع)، امامان و بزرگان علوم دینی در این خصوص، موجود بوده و در دسترس قرار دارد.
۴ـ به وسیله بسیاری از انسانها رویت شده اند.

به آیاتی از قرآن کریم که وجود جن را مبرهن می داند اشاره می کنیم:
سپاهیان سلیمان از جن و آدمی و پرنده گرد آمده و به صف می رفتند. (سروه نمل، آیه ۱۷)
برای خدا شریکانی از جن قرار دادند و حال آن که جن را خدا آفریده است. (سوره انعام، آیه ۱۷)
بگو اگر جن و انس گرد آیند تا همانند این قرآن را بیاورند، نمی توانند، هر چند که یکدیگر را یاری دهند. (سوره اسرا، آیه ۸۸)
سخن پروردگارت بر تو مقرر شد که جهنم را ازجن و انس انباشته می کنیم. (سوره هود، آیه ۱۱۹)
ای گروه جنیان و آدمیان، اگر می توانید که از قطر آسمان و زمین بگذرید، بیرون روید ولی بیرون نتوانیدرفت مگر با قدرتی. (سوره الرحمن، آیه ۳۳)

مرحوم شیخ مفید در کتاب «ارشاد» آورده است: «در آثاری از ابن عباس نقل شده: زمانی که پیامبر اسلام (ص) به قصد جنگ با قبیله بنی مصطلق از مدینه خارج شد، هنگام شب به دره وحشتناک و صعب العبوری رسید. اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شر و آزار و اذیت شما و اصحابتان را دارند». (ارشاد ص ۳۹۹)

از حضرت امام صادق (ع) روایت شده : روزی حضرت رسول (ص) نشسته بود، مردی به خدمتشان رسید که بلندی قامتش مثل درخت خرما بود. سلام کرد، حضرت جواب داد و سپس فرمود: «خودش و کلامش شبیه جن است». سپس به او فرمود: کیستی؟ عرض کرد: من هام، پسر هیم، فرزند لاتیس، پسر ابلیس هستم (بحارالانوار ص ۸۳)

بانو حکیمه دختر امام کاظم (ع) گوید: «برادرم امام رضا (ع) را دیدم که جلو در اتاقی با کسی صحبت می کرد در حالی که تنها بود،
عرض کردم: با چه کسی سخن می گویید؟
فرمودند: فردی از جن آمده تا مسائلی بپرسد و از چیزهایی شکایت کند» (اصول کافی ص ۳۹۵) علامه طباطبایی (ره)
می فرمودند: «روزی آقای بحرینی که یکی از افراد معروف ومشهور در احضار جن و از متبحرین در علم ابجد و حساب مربعات بود در مجلس ما حضور یافت،چادری آوردند، دو طرفش را به دست من داد و دوطرف دیگر را به دستهای خود گرفت.
این چادر به فاصله دو وجب از زمین فاصله داشت.

در این حال جنیان را حاضر کرد، صدای غلغله و همهمه شدیدی از زیر چادر برخاست. چادر به شدت تکان می خورد چنان که نزدیک بود از دست ما خارج شود. من محکم نگه داشته بودم، آدمکهایی به قامت دو وجب در زیرچادر بودند و بسیار ازدحام کرده و تکان می خوردند و رفت و آمد داشتند، من با کمال فراست متوجه بودم این صحنه، چشم بندی و صحنه سازی نبوده و صد درصد وقوع امر خارجی بوده است» (رجایی، تهرانی جن و شیطان ص ۴۷)

اینها شمه ای بود از آیات قرآن کریم و احادیث و روایات که هر گونه شک و شبهه ای را در وجود واقعیت جن به یقین تبدیل می سازد.


جن چگونه موجودی است؟

به واقع جن چگونه موجودی است و آیا می توان توسط علوم پیشرفته امروزی آن را اثبات کرد؟جن در لغت به معنای مستور و پوشیده است،همان طور که بچه در رحم و پنهان از چشم ما را «جنین» گویند و جنت اشاره به باغی است که درختان آن مانع از به چشم آمدن زمینش می گردد. و شاید علت شک و تردید در وجود جن نیز همان مستور و پنهان بودنش از انظار و حس بشری است، که علت آن در ذات خلقتش نهفته است. قرآن کریم خلقت جن را چنین بیان می دارد:
و جان (که در بعضی از متون اسلامی آمده است، جان پدر جن است همان طور که آدم، پدر انسان) را پیشتر، از آتش زهرآگین آفریدیم. (سوره حجر، آیه ۲۷)
خدا انسان را از گل خشک شده ای چون خاک سفال آفرید و جنیان را از شعله ای بی دود. (سوره الرحمان، آیه ۱۴ و ۱۵)
مرا از آتش خلق کردی و او (انسان) را از گل آفریدی.

از این آیات در می یابیم که جن، آتش است و انسان از جنس خاک، و این چنین دریافت می شود که جنیان قبل از انسان خلق شده اند، و از آن جایی که هر دو از ماده آفریده شده اند پس مادی هستند، ولی دو تفاوت اساسی آنها را از سایر موجودات متمایز می سازد:
۱ـ می توانند خود را به هر شکل و قیافه ای درآورند (آکام المرجان) (به استثنای پیامبران و ائمه معصوم و بنا به برخی روایات حتی احدی از شیعیان).

۲ـ از چشم موجودات دیگر پنهانند. ملاصدرا پنهان و آشکار شدن جن را با هوا قیاس می کند و این طور عنوان می دارد: «بدن های لطیف آنها در الطاف و نرمی متوسط بوده و از این رو آماده جدایی و یا گردآمدن هستند، چون گرد هم آیند قوام آنها بهتر گشته و مشاهده می گردند و چون جدا گردند قوامشان نازک و جسمشان لطیف می شود و از دیده پنهان می مانند، مانند هوا که وقتی ذراتش گرد هم می آیند غلیظ می شود و به صورت ابر درمی آید و وقتی ذرات از هم جدا می شوند لطیف شده و دیده نمی شوند.» (ملاصدرا، مفاتیح الغیب)

همین ذات وجودی جنیان به آنها این امکان را می دهد که خود را به هر شکلی و با هر حجمی درآورند، چه به اندازه سرسوزن و چه در اندازه اتاقی بزرگ. آنها به واسطه همین ویژگی، بعد زمان برایشان معنا ندارد، و مسافتی را که بشر مدتها باید آن را طی کند، در لحظه ای می پیمایند و اعمالی را که از توان انسان خارج است آنها به راحتی قادر به انجامش هستند. عمده ترین علت شک و تردید در وجود آنان هم همین پنهان بودن از چشم انسانهاست، که البته از نظر علمی هم توجیه پذیر است.

چرا که در جهان هستی چیزهای زیادی وجود دارد که به چشم ما قابل رویت نیستند ولی قدرتشان از نظر جسمی از انسان به مراتب بیشتر است، مثل الکترونها، امواج الکتریسیته، نورهای ماورای بنفش، اشعه ایکس، باکتریها و ویروسها، آمیب ها، جانداران تک سلولی و از همه مهمتر ذات اقدس الهی که دیده نمی شود ولی کدام عقل سلیمی می تواند آن را انکار کند؟ بنابراین صرف این که با حواس خود قادر نیستم آنان را درک کنیم، دلیل بر نبودن آنها نیست.


مکان جنیان

از آنجایی که نوع خلقت جنیان با انسانها و حیوانات متفاوت است، واضح است که مکان زندگی آنها نیز متناسب با نوع خلقت آنها باشد، ولی آن مکانها کجاست. در بین عوام شایع است که زیرزمینها، جاهای تاریک و مرطوب مانند حمامها، چاهها و عمق جنگلها جایگاه جنیان است. اما بررسی ها حاکی از آن است که قطعا آنها در جایی زندگی می کنند که از انسانها به دور باشند. در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که: «در وادی شقره (بیابانی که رنگ خاکش سرخ مایل به زرد است) نماز نخوان، زیرا در آن جا منازل جن است.» (وسائل الشیعه، ص ۴۵۲) قابل ذکر است یکی از معروفترین مساجد مکه با نام «مسجد الجن» در غرب شهر مکه محل نزول جنیان در مکه است و مستحب است حاجیان در آن مسجد رفته و دو رکعت نماز به جا آورند.


تولید مثل جنیان

آنچه مسلم است این است که بنابر ذات وجودی جنیان آنها نیز مانند انسان دارای غریزه جنسی بوده و توالد و تناسل دارند و لازمه ادامه و بقای نسلشان آمیزش جنس مونث و مذکر است، اما این سوال که آیا آنها هم مانند انسانها و یا سایر جانداران با عمل لقاح
و تشکیل نطفه تولد می یابند، چیزی نیست که از کلام خداوند بتوان استنباط کرد ولی ابن عربی در فتوحات گفته است: «تناسل بشر به القای آب نطفه در رحم است و تناسل جن به القای هوا در رحم اثنی (جنس ماده) می باشد». (جن و شیطان ص ۵۷)
روایتی است از بخشی از وصیت حضرت رسول (ص) به امیرالمومنین (ع) که فرمود: «ای علی، در شب اول، وسط و آخر ماه آمیزش مکن و... همانا جنیان در این سه شب به پیش زنان خویش (برای مقاربت) می روند». (وسائل الشیعه، ص ۹۱) و در آیه ای برای وصف حوریان بهشتی آمده است: «حوریان بهشتی را قبل از شوهرانشان، نه آدمی و نه جن دست زده است». (سوره الرحمن، آیه ۵۶ و ۷۴)


خواب جنیان

«الله خدایی است که هیچ خدایی جز او نیست. زنده و پاینده است. نه خواب سبک او را در برمی گیرد و نه خواب سنگین». (سوره بقره، آیه ۲۵۵) و از حضرت صادق (ع) روایت است که می فرمایند: «به غیر از خداوند متعال همه خواب دارند، حتی فرشتگان». (میزان الحکمه، ص ۲۵) و حدیثی است از رسول خدا(ص) که می فرمایند: «خواب به چهار گونه است، پیامبران به پشت می خوابند، مومنین به دست راست، کافرین و منافقین به دست چپ و شیاطین به رو می خوابند». (شیخ حر عاملی، ص ۱۰۶۷) آنچه از این مطالب می توان دریافت این است که به غیر از ذات اقدس الهی همه موجودات دارای خواب هستند.


مرگ جنیان

جنیان نیز مانند هر جانداری همان طور که دارای حیات هستند مرگ هم شامل حالشان می شود. چنان که در قرآن کریم آمده: «و بر آنها (خطا کاران) نیز همانند پیشینیانشان از جن و انس عذاب مقرر شد». (سوره فصلت، آیه ۲۵) «به میان امتهایی که پیش از شما بوده اند، از جن و انس در آتش داخل شوید». (سوره اعراف، آیه ۳۸) از این آیات چنین برمی آید که نه تنها آنها هم مانند
انسان مرگ دارند، بلکه مانند انسان از عقوبت خدا بر حذر نیستند


تکالیف جنیان در مقابل ذات پروردگار

از بسیاری از آیات، روایات و احادیث نیز این طوراستنباط می شود که بعضی از جنیان کافر و بعضی مسلمانند و حتی قبل از ظهور اسلام برخی از آنها یهودی بوده اند که بعد از اسلام به پیشگاه حضرت محمد(ص) آمده و مسلمان شده اند، و برای آنها عقوبتی همانند عقوبت انسانها در نظر گرفته می شود. در قرآن آمده است: «بعضی از ما مسلمانند و بعضی از حق دور و آنان که اسلام آورده اند در جست و جوی راه راست بوده اند، اما آنان که از حق دورند هیزم جهنم خواهند بود و اگر بر طریق راست پایداری کنند، از آبی فراوان سیرابشان کنیم». (سوره جن، آیه ۱۴، ۱۵ و ۱۶) از آیه این چنین برمی آید که جنها همانند انسان به گونه های مختلفند، بعضی کافر و بعضی فاسق و ظالم البته برخی نیز نیکوکار و صالح بوده و دارای عقاید مختلف و ادیان مختلف هستند.

در سوره احقاف آمده است که: «حضرت رسول (ص) پس از آن که از مکه به طایف رفت تا مردم را به سوی اسلام دعوت کند، کسی به دعوت او پاسخ مثبت نداد، در بازگشت به محلی رسید که آن را «وادی جن» می گفتند، شب را در آنجا ماند و به تلاوت آیات الهی مشغول شد، در آن هنگام گروهی از جنیان صدای صوت آن حضرت را شنیدند، پس از آن که رسول اکرم (ص) از تلاوت فراغت یافت، جنیان به سوی قوم برگشتند و این طور مشاهدات خود را بازگو کردند: «ای قوم، کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده و تصدیق کننده مطالب آن است و به حق و راستی هدایت می کند». (سوره احقاف، آیه ۲۹ و ۳۰) و روایت است که حتی برخی از جنیان از گروه شیعیان می باشند از آن جمله روایتی است که از ابوحمزه ثمالی نقل شده: «روزی جهت شرفیابی به حضور امام باقر (ع) اجازه خواستم، گفتند که عده ای خدمت آن حضرت هستند، لذا اندکی صبر کردم تا آنها خارج شوند.
پس کسانی خارج شدند که آنها را نمی شناختم و غریب به نظرم آمدند.
چون اجازه شرفیابی گرفتم، داخل شدم و به حضرت عرض کردم، فدایت شوم، الان زمان حکومت بنی امیه است و شمشیرهای آنها خونریز می باشد. امام فرمود: ای اباحمزه! اینان گروهی از شیعیان، از طایفه «جن» بودند و آمده بودند تا از مسائل دینی خود سئوال کنند». (جن و شیطان، ص ۶۵)


ارواح شریر کدامند و چه تفاوتی با جن دارند؟

در کتاب «ارتباط با ارواح» این طور آمده: «تسلط ارواح عقب مانده بر انسانها را در اصطلاح عامیانه «جن زدگی» می گویند که در واقع به همان مفهوم افسون و تسخیر است. ما استفاده از این اصطلاحات را به دو علت صلاح نمی دانیم؛
اول این که، جن واژه ای است مخصوص موجودات هوشمند که برطبق روایتی عامیانه معمولا برای ایجاد شر خلق گشته اند، و همواره محکوم به بدی کردن می باشند حال آنکه هیچ موجودی به خاطر بدی کردن آفریده نمی شود، مشیت پروردگار چنان است که راه تکامل و تعالی همواره به روی تمام موجودات هوشمند باز باشد.
دوم این که اصطلاح «جن زدگی» غالبا بدین معنی به کار می رود که جسم شخص جن زده را یک جن دیگر و یا روح متصرف شود. یعنی در واقع دو نوع سکونت در قالب یک بدن و این فقط یک نوع استثناست نه یک تصرف یا دشمنی و آزار، بدین جهت واژه جن زدگی به مفهوم عامیانه آن برای ما قابل قبول نیست»..


آنچه از این متون و بسیاری از متون دیگر برمی آید این است که واژه «جن» در فرهنگ های دیگر نیز وجود دارد ولی عموما آن را شیطان و یا ارواح شریر می نامند. در حالی که ما مسلمانان معتقدیم که در میان جنیان، جن صالح و نیکوکار نیز وجود دارد.


اسماعیل حسین زاده سرابی در کتاب «سیمای جن»این طور می نویسد: «سالها پیش در مشهد مسئله احضار روح غوغایی عجیب به راه انداخته بود تا این که دو نفر از علمای معتبر مشهد خواستار شرکت در آن مجلس شدند و پس از حضور، از نزدیک جریان حرکت میز را مشاهده کردند.
در جلسه دیگر یکی از آن دو درخواست کرد که میز (مقصود میز مخصوص احضار روح است که روی آن همه حرفها نوشته شده و جنها توسط اشاره ای میز راتکان می دهند تا روی حرف مورد نظر بایستد) را بگردانند، این عالم چون دارای علوم و معنویت خاصی بود و راه مکالمه صحیح با موجودات نامرئی را بلد بود، گرداننده میز را به اسمایی که حضرت سلیمان (ع) می دانست و با آن اسما جنیان را مسخر کرده بود، قسم داده و پرسیده بود: شما روح انسان هستید یا موجودی دیگر؟ و شروع به خواندن حروف الفبا کرده در نهایت این جمله ها حاصل شد: من جن هستم». زمردیان نیز در کتاب «شیطان کیست» می گوید: «مدتهاست (ارتباط گیرندگان با روح) با وسیله های گوناگون با جن تماس می گیرند...
البته جن خود را به آنها با نام روح یکی از افراد معرفی می کند و آنها بر این باورند که با روح آدمی تماس گرفته اند، در حالی که اغلب تماس آنها با جن و شیطان است.»


آیا جن علم غیب دارد

قابلیت های موجود در جن که ناشی از نوع خلقتش می باشد (مانند پنهان بودن از چشم، طی مسافت کردن و غیره) این تصور را در ذهن انسانها ایجاد می کند که این موجودات از عالم غیب آگاهند. البته بسیاری از ارتباط برقرارکنندگان آگاهانه به قصد سوؤ استفاده و فریب مردم و یا ناآگاهانه به این باورها دامن زده اند، ولی حقیقت آن است که تنها خداوند است که آگاه به غیب می باشد و لاغیر، چنان چه می فرماید: «خداوند دانای غیب است و غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمی سازد، مگر بر آن پیامبری که از اوخشنود باشد». و البته بسیار دیده شده در جریان همین احضار روح که ما آن را احضار جن می دانیم، جنیان توانسته اند پاسخ های درست و مناسبی را ارائه دهندکه آن را نباید ناشی از علم غیب آنان دانست، زیرا جنها از آنجایی که به راحتی می توانند طی طریق کنند، می توانند از همنوعان خود که در جریان ماجرا قرار دارند پاسخ را جویان شده و به شخص رابط اطلاع دهند و یا از امکانات دیگری استفاده کنند که ما از آن بی خبریم. به هر حال علم غیب چه برای انسان و چه برای جن منتفی است مگر برای عده ای خاص که از طرف خداوند این توانایی برایشان ممکن می شود.

مطالعات بر روی آثار بشر بدوی از قبیل نقاشی ها و کنده کاریهای غارها نشان می دهد که انسان از ابتدای آفرینش وجود موجوداتی غیر از خود را در محیط پیرامونش حس کرده است. موجوداتی که ترس، وحشت و حتی نوعی پرستش و کرنش را در آنها ایجاد می کرده است. پس از اختراع زبان و خط، هر قوم و قبیله ای نامی برآنان گذاردند و برای ارتباط یا دفع آنان آدابی را برای خود قائل شدند و این آداب نسل به نسل تداوم یافت چنان که امروز هنوز در افریقا رسومی با همان روش سنتی برای ارتباط با این موجودات و یا دفع آنان صورت می گیرد. به عنوان مثال در آیین مسیحیت، جن گیری یک سابقه دیرینه دارد که اغلب کشیش ها اقدام به آن می کنند و در واقع معتقدند که شیطان در قالب جسم فردی رسوخ می کند. البته تقریبا به غیر از مسلمانان همگی این موجودات را ارواح شریر می نامند و برای دفع شر آنان اعتقادات مخصوص به خود دارند.

مثلا برخی از اروپاییان امروزی بر مبنای یک تفکرسنتی وقتی در خیابان راه می روند دستهای خود را تکان می دهند تا از ارواح شریر دور بمانند و یا در روز معینی از سال مراسمی برپا می کنند که در آن عده ای بسیار از مردم لباسی شبیه به لباس اتاق عمل می پوشند، بوقی در دست می گیرند و در آن می دمند.

اما بنا بر اعتقادات مسلمانان تنها موجودات ماوراؤالطبیعه فرشته ها و جن ها هستند و روح انسان وقتی کاملا از بدن انسان خارج شود، نه تنها قدرتی ندارد بلکه انسان هم نمی تواند هیچ گونه تسلطی برآن داشته باشد، مگر به خواست خداوند. همان طور که در مباحث قبل گفتیم، انسان فرشته و جن سه موجودی هستند که بنابر مصلحت خداوندخلق شده اند و هدف از آفرینش آنها نیز عبادت پروردگار است.
چنان که در قرآن کریم آمده است: «جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریده ام». (سوره ذاریات، آیه ۵۶) ناصر خسرو نیز این طور می سراید: داخل اندر دعوت او جن و انس تا قیامت امتش هر نوع و جنس جن نیز مانند انسان مختار است و حق انتخاب دارد و مانند ما در اجرای قوانین دینی مکلف است، چگونگی عبادت و اجرای احکام در میان آنها، مشخص نیست ولی آنچه مسلم است، این است که پیامبرانی که برای هدایت مخلوق برگزیده شده اند، جنیان را نیز هدایتگرند. چنان که علامه طباطبایی (ره) فرمودند: «اتفاقا در این باره از خود جنیان هم سوال شده که آیا پیغمبر شما از جنس خود شماست؟ در پاسخ گفته اند: «پیامبران ما انسانند و اینک ما به رسالت حضرت ختمی مرتب ایمان آورده ایم و او را آخرین پیامبر می دانیم». (جن و شیطان)


:: موضوعات مرتبط: ﺗﺮﺳﻨﺎﮎ , ,
:: برچسب‌ها: ﺍﺭﻭﺍﺡ ﺧﺒﻴﺜﻪ , ﺍﺭﻭﺍﺡ ﺷﺮﻳﺮ , ﺷﻴﻄﺎﻥ , ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻓﻀﺎﻳﯽ , ﻗﺮﺁﻥ , ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ , ﺷﻴﺦ ﻣﻔﻴﺪ , ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ , ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ , ﺭﺳﻮﻝ , ﺍﺑﻠﻴﺲ , ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ , ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﻳﯽ , ﻭﺍﺩﯼ ﺷﻘﺮﻩ ,



ﺁﺭﺍﻳﺸﮕﺮ و ﺧﺪﺍ
نوشته شده در یک شنبه 23 فروردين 1394
بازدید : 407
نویسنده : roholla

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.
در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.
وقتی به موضوع « خدا » رسیدند.
آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت.
به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.
مشتری تائید کرد: دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.


:: موضوعات مرتبط: ﺩﻳﻨﯽ و ﻣﺬﻫﺒﯽ , ,
:: برچسب‌ها: ﺍﺻﻼﺡ ﺳﺮ , ﺁﺭﺍﻳﺸﮕﺎﻩ , ﺧﺪﺍ , ﻣﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺧﺪﺍ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ , ﻣﺮﻳﺾ , ﺭﻧﺞ , ﮐﺜﻴﻒ , ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ,



ﭘﺎﺳﺦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯼ ﺍﻳﺮﺍن ﺑﺎﻧﻮ ﺍﻡ ﺭﺳﺘﻢ
نوشته شده در یک شنبه 23 فروردين 1394
بازدید : 414
نویسنده : roholla

"شیرین" ملقب "ام رستم" دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند .

به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است .

سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود : باید خطبه و سکه به نام من کنی و خراج فرستی والا جنگ را آماده باشی .
ام رستم ، به پیک محمود گفت : اگر خواست سرور شما را نپذیرم چه خواهد شد ؟ پیک گفت آنوقت محمود غزنوی سرزمین شما را براستی از آن خود خواهد کرد .
ام رستم به پیک گفت : که پاسخ مرا همین گونه که می گویم به سرورتان بگویید : در عهد شوهرم همیشه می ترسیدم که محمود با سپاهش بیاید و کشور ما را نابود کند ولی امروز ترسم فرو ریخته است برای اینکه می بینم شخصی مانند محمود غزنوی که می گویند یک سلطانی باهوش و جوانمرد است برروی زنی شمشیر می کشد به سرورتان بگویید اگر میهنم مورد یورش قرار گیرد با شمشیر از او پذیرایی خواهم نمود اگر محمود را شکست دهم تاریخ خواهد نوشت که محمود غزنوی را زن جنگاور کشت و اگر کشته شوم باز تاریخ یک سخن خواهد گفت محمود غزنوی زنی را کشت .
پاسخ هوشمندانه بانو ام رستم ، سبب شد که محمود تا پایان زندگی خویش از لشکرکشی به ری خودداری کند . به سخن دانای ایرانی حکیم ارد بزرگ : "برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید ."
ام رستم پادشاه زن ایرانی هشتاد سال زندگی کرد و همواره مردمدار و نیکخو بود .


:: موضوعات مرتبط: ﺣﮑﺎﻳﺖ , ,
:: برچسب‌ها: ﺑﺎﻧﻮ ﺍﻡ ﺭﺳﺘﻢ , ﺭﺳﺘﻢ ﺑﻦ ﺷﺮﻭﻳﻦ , ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺎﻭﻧﺪ , ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ , ﻓﺨﺮ ﺍﻟﺪﻭﻟﻪ ﺩﻳﻠﻤﯽ , ﺍﻭﻟﻴﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺯﻥ ﺍﻳﺮﺍﻥ , ﻭﺭﻭﺩ ﺍﺳﻼﻡ , ﮔﻴﻼﻥ , ﺭﯼ , ﻫﻤﺪﺍﻥ , ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ , ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻏﺰﻧﻮﯼ , ﺧﺮﺍﺝ , ﻟﺸﮑﺮ ﮐﺸﯽ , ﺣﮑﻴﻢ ﺍﺭﺩ ﺑﺰﺭﮒ , ,